امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی
امیرخسرو دهلوی

گذشت یار و نسازم به از امیرخسرو دهلوی غزل 1434

غزل 1434 ام از 2198 غزلیات

گذشت یار و نسازم به خوی او، چه کنم؟

1 گذشت یار و نسازم به خوی او، چه کنم؟ چو صبر نیست ز روی نکوی او، چه کنم؟

2 رقیب گویدم، ای خون گرفته، چشم ببند چو عاشقم من مسکین به روی او، چه کنم؟

3 شدم اسیر سمند و خلاص می جویم ولیک می کشدم دل به سوی او، چه کنم؟

4 به جوی اوست کنون آب و من چنین تشنه ولی ز خون من است آب جوی او، چه کنم؟

5 روم به باغ بدین بو که خوش شود دل تنگ به هیچ باغ نیابم چو موی او، چه کنم؟

6 چه جای آنست که گویندم «آبروی مریز» بسوخته ست مرا آرزوی او، چه کنم؟

7 فتادگی خودش عرضه می دهم از پی فتاده چند براین خاک کوی او، چه کنم؟

8 چو شیر خورد همه خون خسرو آن بدخو ز شیرخوارگی این است خوی او، چه کنم

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر گذشت یار و نسازم به خوی او، چه کنم؟

شاعر شعر گذشت یار و نسازم به خوی او، چه کنم؟ چه کسی است ؟

شاعر شعر گذشت یار و نسازم به خوی او، چه کنم؟ امیرخسرو دهلوی می باشد.

شعر گذشت یار و نسازم به خوی او، چه کنم؟ در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر گذشت یار و نسازم به خوی او، چه کنم؟ چیست ؟

قالب شعر گذشت یار و نسازم به خوی او، چه کنم؟ غزل است

مضمون اصلی شعر گذشت یار و نسازم به خوی او، چه کنم؟ چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
بنر