- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 امروز چیست کز در جانان برون نیامد؟ مردند دردمندان، جان، آن برون نیامد
2 نظارگی ز هر سو در انتظار رویت دادند جان بر آن در، سلطان برون نیامد
3 جانم فدای یاری کو در دلی چو در شد بیرون نرفت از دل تا جان بیرون نیامد
4 تیری که زد ز غمزه، لابد به سینه آمد سینه شکاف کردم، پیکان برون نیامد
5 دی می گذشت، گفتم کش ناله بشنوانم هر چند جهد کردم، افغان برون نیامد
6 اسباب کامرانی از بخت بد چه جویم؟ کز ثغبه مغیلان ریحان برون نیامد
7 گفتی بمیر خسرو کز تو رهم، چه حیله چون جان عشقبازان آسان برون نیامد