- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه عجب کسی تو جانا که ندانمت چه چیزی تو مگر که جان جانی که چو جان جان عزیزی
2 ز کجات جویم ای جان که کست نیافت هرگز ز که خواهمت که با کس ننشینی و نخیزی
3 تن و جان برفته از هش ز تو تا تو خود چه گنجی دل و دین بمانده واله ز تو تا تو خود چه چیزی
4 بنگر که چند عاشق ز تو خفتهاند در خون ز کمال غیرت خود تو هنوز می ستیزی
5 چه کشی مرا که من خود ز غم تو کشته گردم چو منی بدان نیرزد که تو خون من بریزی
6 چو ز زلف خود شکنجی به میان ما فکندی به میان در آی آخر ز میان چه میگریزی
7 چو نیافت جان عطار اثری ز ذوق عشقت بفروخت ز اشتیاقت ز دل آتش غریزی