-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه سر پیش آری و با خود مرا همراز گردانی بلب چندک رسانی جان و دیگر باز گردانی
2 بخون من چه دشمن را اشارت میکند چشمت هلاک صد چو من این بس که چشم از ناز گردانی
3 ز مستی دوست از دشمن نمیدانی از آن با غیر سخنگویی و روی از عاشق جانباز گردانی
4 اگر افسانه عشقت بپایان آورم صد ره چو گویی یکسخن دیگر همان آغاز گردانی
5 چو بلبل از خزان هجر اهلی بسته لب تا کی بیا ای گل که تا بازش سخن پرداز گردانی
6 پیش او کشته شوم گر پس صد سال بود مهلتی نیست درین قافله جز پیش و پسی
7 چهره زرد تو اهلی چکند دوست ولی برگ کاهی بود از مردم درویش بسی