1 برنامد آهی از دلم، زلفت پریشان از چه شد پیشت نکردم گریه ای، لبهات خندان از چه شد
2 تیری زدی و ننگری، گیرم که ندهم برون هم خود بگو کاخر مرا صد رخنه در جان از چه شد
3 بی من نبودی یک زمان، اکنون نیایی سوی من کان آشنا بود آنچنان، بیگانه زینسان از چه شد
4 روشن شد اندر شهر و کو، این سوزش پنهان من دور است باری شمع دل، پروانه بریان از چه شد
5 خوابم نه از مهر لبت، بینم پریشان خوابها بادی ز تو نامد برم، خوابم پریشان از چه شد
6 از داغ خسرو در جگر خلقی کجا دارد خبر؟ عاشق شناسد کاین چنین بیمار و حیران از چه شد