- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکن همچو کسان بیگنه روی به آسمان مکن
2 رو ترش و گران کنی تا سر خود نهان کنی بار دگر گرفتمت بار دگر همان مکن
3 باده خاص خوردهای جام خلاص خوردهای بوی شراب می زند لخلخه در دهان مکن
4 چون سر عشق نیستت عقل مبر ز عاشقان چشم خمار کم گشا روی به ارغوان مکن
5 چون سر صید نیستت دام منه میان ره چونک گلی نمیدهی جلوه گلستان مکن
6 غم نخورد ز رهزنی آه کسی نگیردش نیست چنان کسی کی او حکم کند چنان مکن
7 خشم گرفت ابلهی رفت ز مجلس شهی گفت شهش که شاد رو جانب ما روان مکن
8 خشم کسی کند کی او جان و جهان ما بود خشم مکن تو خویش را مسخره جهان مکن
9 بند برید جوی دل آب سمن روا نشد مشعلههای جان نگر مشغله زبان مکن