- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه مقصود ار چه بسیاری دویدیم که از مقصود خود بویی ندیدیم
2 بسی زاری و دلتنگی نمودیم بسی خواری و بی برگی کشیدیم
3 بسی در گفتگوی دوست بودیم بسی در جستجویش ره بریدیم
4 گهی سجاده و محراب جستیم گهی رندی و قلاشی گزیدیم
5 به هر ره کان کسی گیرد گرفتیم به هر پر کان کسی پرد پریدیم
6 چو عشق او جهان بفروخت بر ما به جان و دل غم عشقش خریدیم
7 مگر معشوق ما با ماست زیرا ز نور حضرت او ناپدیدیم
8 به دست ما به جز باد هوا نیست که چون بادی به عالم بر وزیدیم
9 درین حیرت همی بودیم عمری درین محنت به خون بر میتپیدیم
10 کنون رفتیم و عمر ما به سر شد کنون این ره به پایان آوریدیم
11 دریغا کز سگ کویش نشانی ندیدیم ار چه بسیاری دویدیم
12 بسی بر بوی او بودیم و بویی به ما نرسید و ما از غم رسیدیم
13 چو مقصودی نبود از هرچه گفتیم میان خاک تاریک آرمیدیم
14 کنون عطار را بدرود کردیم کنون امید ازین عالم بریدیم