1 چه سود کند، که آتش عشقش دود از دل و جان من برانگیزد
2 پیش همه مردمان و او عاشق جوبنده بخاک بر به بجخیزد
1 بیکی تیر همی فاش کند راز حصار ور بر او کرده همی قیر بود رازیجر
2 بیکی تیر همی فاش کند راز حصار ور بروه کرده بود قیر بجای گل راز
1 ز آن در مثل گذشت که شطرنجیان زنند شاهان بیهده چو کلیدان بی کده
1 جلب کشی و همه خان و مانت پر جلب است بدی جلب کش و کرده بکودکی جلبی