1 چه سود کند، که آتش عشقش دود از دل و جان من برانگیزد
2 پیش همه مردمان و او عاشق جوبنده بخاک بر به بجخیزد
1 درم در کف تو بنزع اندرست شهادت از آن دارد اندر دهن
1 الا تا زمی از کوه پدید است و ره از سد به کوه اندر زر است و به ره بر شخ و راود
1 بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر
2 خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر