-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان که خبر دهد ز جنت دم صبح و باد بستان
2 چو دل قدح بخندد ز شراب ناردانی دل خسته چون شکیبد ز بتان نار پستان
3 بسحر که جان فزاید لب یار و جام باده بنشین و کام جانرا از لب پیاله بستان
4 چو نمیتوان رسیدن بخدا ز خودپرستی بخدا که در ده از می قدحی بمی پرستان
5 برو ای فقیه و پندم مده اینزمان که مستم تو که چشم او ندیدی چه دهی صداع مستان
6 که ز دست او تواند بورع خلاص جستن که بعشوه چشم مستش بکند هزار دستان
7 چو سخن نگفت گفتم که چنین که هست پیدا ز دهان او نصیبی نرسد بتنگدستان
8 تو جوانی و نترسی ز خدنگ آه پیران که چو باد بر شکافد سپه هزار دستان
9 به چمن خرام خواجو دم صبح و ناله میکن که ببوستان خوش آید نفس هزار دستان