-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این چه کژطبعی بود که صد هزاران غم خوریم جمع مستان را بخوان تا بادهها با هم خوریم
2 بادهای کابرار را دادند اندر یشربون با جنید و بایزید و شبلی و ادهم خوریم
3 ابر نبود ماه ما را تا جفای شب کشیم مرگ نبود عاشقان را تا غم ماتم خوریم
4 نفس ماده کیست تا ما تیغ خود بر وی زنیم زخم بر رستم زنیم و زخم از رستم خوریم
5 بود مردم خوار عالم خلق عالم را بخورد خالق آوردهست ما را تا که ما عالم خوریم
6 این جهان افسونگرست و وعده فردا دهد ما از آن زیرکتریم ای خوش پسر که دم خوریم
7 گر پری زادیم شب جمعیت پریان بود ور ز آدم زادهایم آن باده با آدم خوریم
8 گه از آن کف گوهر هستی و سرمستی بریم گه از آن دف نعره و فریاد زیر و بم خوریم
9 ماهییم و ساقی ما نیست جز دریای عشق هیچ دریا کم شود زان رو که بیش و کم خوریم
10 گه چو گردون از مه و خورشید اشکم پر کنیم گر چو خورشید آبها را جمله بیاشکم خوریم
11 شمس تبریزی تو سلطانی و ما بنده توییم لاجرم در دور تو باده به جام جم خوریم