چه عیب ار خون بگریم چون از اهلی شیرازی غزل 699

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

چه عیب ار خون بگریم چون مرا رندی ز کوی خود

1 چه عیب ار خون بگریم چون مرا رندی ز کوی خود دلم خونست ازین درد و نمی‌آرم به روی خود

2 چو راز خود گشایم با تو چندان گریه زور آرد که یابم صد گره همچو صراحی در گلوی خود

3 از آن رو اشک حسرت دم‌به‌دم در آستین ریزم که می‌شویم به آب دیده دست آرزوی خود

4 گه از رشک و گه از غیرت همی‌سوزم که چون کاکل هم‌آغوشت نمی‌یابم تن کمتر ز موی خود

5 ز شوق نامه‌ات اهلی چو گرد از جای می‌خیزد ز هر مرغی که بال‌افشان همی‌بیند به سوی خود

عکس نوشته
کامنت
comment