- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه پوشی پرده بر رویی که آن پنهان نمی ماند وگر در پرده می داری، کسی را جان نمی ماند
2 من درویش رسوای جهان گشتم بحمدالله چه شبهه، عشق و درویشی بسی پنهان نمی ماند
3 به یاد روی تو چندان که سوی ماه می بینم همی ماند به تو چیزی، ولی چندان نمی ماند
4 مگو کای دیده در روی من حیران چه ماندستی؟ کدامین دیده کاندر روی او حیران نمی ماند
5 ز چشم کافرت کز غمزه لشکر می کشد هر سو به هفت اقلیم تن یک منزل آبادان نمی ماند
6 نه ای با بنده چون اول، بدین خوش می کنم دل را که پیوسته مزاج آدمی یکسان نمی ماند
7 کرم کن در حق خسرو که جاویدان همی ماند چو می دانی کسی در دهر جاویدان نمی ماند