1 شب گشت درین سینه چه سوز است عجب میپندارم کاول روز است عجب
2 در دیدهٔ عشق مینگنجد شب و روز این دیدهٔ عشق دیده دوز است عجب
1 بار دیگر ملتی برساختی برساختی سوی جان عاشقان پرداختی پرداختی
2 بار دیگر در جهان آتش زدی آتش زدی تا به هفتم آسمان برتاختی برتاختی
1 نشانت کی جوید که تو بینشانی مکانت کی یابد که تو بیمکانی
2 چه صورت کنیمت که صورت نبندی که کفست صورت به بحر معانی
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به