-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بانکی عجب از آسمان در میرسد هر ساعتی مینشنود آن بانگ را الا که صاحب حالتی
2 ای سر فروبرده چو خر زین آب و سبزه بس مچر یک لحظهای بالا نگر تا بوک بینی آیتی
3 ساقی در این آخرزمان بگشاد خم آسمان از روح او را لشکری وز راح او را رایتی
4 کو شیرمردی در جهان تا شیرگیر او شود شاه و فتی باید شدن تا باده نوشی یا فتی
5 بیچاره گوش مشترک کو نشنود بانگ فلک بیچاره جان بیمزه کز حق ندارد راحتی
6 آخر چه باشد گر شبی از جان برآری یاربی بیرون جهی از گور تن و اندرروی در ساحتی
7 از پا گشایی ریسمان تا برپری بر آسمان چون آسمان ایمن شوی از هر شکست و آفتی
8 از جان برآری یک سری ایمن ز شمشیر اجل باغی درآیی کاندر او نبود خزان را غارتی
9 خامش کنم خامش کنم تا عشق گوید شرح خود شرحی خوشی جان پروری کان را نباشد غایتی