ما ز رخ کار خویش پرده از خواجوی کرمانی غزل 688

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ما ز رخ کار خویش پرده بر انداختیم

1 ما ز رخ کار خویش پرده بر انداختیم با رخ دلدار خویش نرد نظر باختیم

2 مشعلهٔ بیخودی از جگر افروختیم و آتش دیوانگی در خرد انداختیم

3 بر در ایوان دل کوس فنا کوفتیم بر سر میدان جان رخش بقا تاختیم

4 گر سپر انداختیم چون قمر از تاب مهر تیغ زبان بین چو صبح کز سر صدق آختیم

5 شمع دل افروختیم عود روان سوختیم گنج غم اندوختیم با غم دل ساختیم

6 سر چو ملک بر زدیم از حرم سرمدی تا علم مرشدی برفلک افراختیم

7 چون دم دیوانگی از دل خواجو زدیم مست می عشق را مرتبه بشناختیم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر