- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم خود را بشوق راهروی وا گذاشتیم
2 تدبیر دلگشایی ما، هیچکس نکرد این کار را بدامن صحرا گذاشتیم
3 راضی بدلشکستگی جهل خود شدیم گردنکشی بمردم دانا گذاشتیم
4 با ما هر آنچه خصم توانست کرد کرد ما انتقام خود بمدارا گذاشتیم
5 اینجا کسی چو پرسش احوال ما نکرد ما حال خود بپرسش فردا گذاشتیم
6 در کارها ز خود نکشیدیم منتی جز اینکه کار خود بخدا واگذاشتیم
7 نگذاشتیم در دل خود هیچ زندگی تا دل بزندگانی دنیا گذاشتیم
8 در خون دل بخنده نشستن نبود رسم این رسم ما بگردن مینا گذاشتیم
9 واعظ شد اولین قدم ما بهشت فیض تا پای خواهش از سر دنیا گذاشتیم