ما هم از شب سایبان برآفتاب از خواجوی کرمانی غزل 101

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ما هم از شب سایبان برآفتاب انداختست

1 ما هم از شب سایبان برآفتاب انداختست سروم از ریحان تر برگل نقاب انداختست

2 برکنار لاله‌زار عارضش باد صبا سنبل سیراب را در پیچ وتاب انداختست

3 حلقه‌های جعد چین بر چین مه‌فرسای را یک بیک در حلق جانم چون طناب انداختست

4 تا کند مرغ دلم را چون کبوتر پای بند برکنار دانه دام از مشک ناب انداختست

5 آندو هندوی سیه کار کمند انداز را همچو دزدان بسته و برآفتاب انداختست

6 منکه چون زلفش شدم سرحلقهٔ شوریدگان حلقه وارم بردر آیا از چه باب انداختست

7 مردم چشم ار ز چشم من بیفتد دور نیست چون بخونریزی سپر بر روی آب انداختست

8 ساقی مستان که هوش می پرستان می‌برد گوئیا بیهوش دارو در شراب انداختست

9 در رهش خواجو به آب دیده و خون جگر دل چو دریا کرده و خر در خلاب انداختست

عکس نوشته
کامنت
comment