- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما هم از شب سایبان برآفتاب انداختست سروم از ریحان تر برگل نقاب انداختست
2 برکنار لالهزار عارضش باد صبا سنبل سیراب را در پیچ وتاب انداختست
3 حلقههای جعد چین بر چین مهفرسای را یک بیک در حلق جانم چون طناب انداختست
4 تا کند مرغ دلم را چون کبوتر پای بند برکنار دانه دام از مشک ناب انداختست
5 آندو هندوی سیه کار کمند انداز را همچو دزدان بسته و برآفتاب انداختست
6 منکه چون زلفش شدم سرحلقهٔ شوریدگان حلقه وارم بردر آیا از چه باب انداختست
7 مردم چشم ار ز چشم من بیفتد دور نیست چون بخونریزی سپر بر روی آب انداختست
8 ساقی مستان که هوش می پرستان میبرد گوئیا بیهوش دارو در شراب انداختست
9 در رهش خواجو به آب دیده و خون جگر دل چو دریا کرده و خر در خلاب انداختست