-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مدتی شد که به جان باتو در آمیخته ایم در سر زلف دلاویز تو آویخته ایم
2 جوی آبی که روان در نظرت می گذرد آب چشمیست که ما بر گذرت ریخته ایم
3 پردهٔ دیدهٔ ما در نظر ما به مثل شعر بیزیست که زان خاک درت ریخته ایم
4 به خیالی که خیال تو نگاریم بچشم هر زمان نقش خیالی ز نو انگیخته ایم
5 تاکه در بند سر زلف تو دل دربند است با تو پیوسته و از غیر تو بگسیخته ایم
6 گوشهٔ خلوت میخانه مقامی امن است ما از این خانه از آن واسطه بگریخته ایم
7 نعمت الله می صافی است در این جام لطیف ما به جان با می و جامش به هم آمیخته ایم