ما نقش خیال تو از شاه نعمت‌الله ولی غزل 1411

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

ما نقش خیال تو نگاریم به دیده

1 ما نقش خیال تو نگاریم به دیده در دیدهٔ ما بین که توان دید به دیده

2 نوریست که در دیدهٔ ما روی نموده روشنتر از این دیدهٔ ما دیده که دیده

3 در دیدهٔ اهل نظر آن لعبت خندان بگرفته خوشی گوشه و جائی بگزیده

4 یک نقطه محیط است که در دور درآمد این دایره خطیست از آن نقطه کشیده

5 در آینهٔ خلق نظر کردم و دیدم عینیست عیان گشته به اخلاق حمیده

6 هر ذره که که بینی به تو خورشید نماید آن ذره رسولیست که از غیب رسیده

7 ذوقی است در این گفتهٔ سید که چه گویم خود خوشتر از این قول که گفته که شنیده

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر