1 می بادهفروش داد و زر میطلبد معشوقه نشست و جان و سر میطلبد
2 برخیز که کام دل ز معشوقه و می هر چند که میدهی دگر میطلبد
1 نیازمند ترا رسم خود پسندی نیست طریق اهل دلان غیر دردمندی نیست
2 به خلق و لطف تو نازیم ای سهی بالا که سرو قد تورا ناز سر بلندی نیست
1 از که نالم که فغان از دل ریش است مرا هر بلایی که بود از دل خویش است مرا
2 شربت وصل تو بی زخم فراقی نبود لذت نوش پس از تلخی نیش است مرا