1 باز هشیار برون رفته و مست آمدهایم وز می لعل لبت باده پرست آمدهایم
2 تا ابد باز نیائیم بهوش از پی آنک مست جام لبت از عهد الست آمدهایم
3 از درت بر نتوان خاست از آنروی که ما بر سر کوی تو از بهرنشست آمدهایم
4 با غم عشق تو تا پنجه در انداختهایم چون سر زلف سیاهت بشکست آمدهایم
5 سر ما دار که سر در قدمت باختهایم دست ما گیر که در پای تو پست آمدهایم
6 بر سر کوی تو زینگونه که از دست شدیم ظاهر آنستکه آسانت بدست آمدهایم
7 عیب سرمستی خواجو نتوان کرد چو ما باز هشیار برون رفته و مست آمدهایم
دیدگاهها **