1 ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه خودیم راه ناامن است، تا جایی که همراه خودیم
2 رهزنی ما را نباشد، چون خودی در راه دوست در طریق بندگی القصه خود چاه خودیم
3 هرکجا افتاد کاهی قد بیاری کرد راست در میان همدمان شرمنده کاه خودیم
1 قرب حق جویی؟ رضا جو باش خلق الله را نیست غیر از طاق دلها راه، آن درگاه را
2 تا شود آگاه از احوال هر نزدیک و دور برفراز تخت از آن جا داده ایزد شاه را
1 پوشیده پرده گر دوست روی سیاه ما را رنگ خجالت آورد بر رو گناه ما را
2 پیری خلاص میکرد ما را از روی عالم گر سنگ ره نمیشد عینک نگاه ما را
1 غمی در دل کند ماتم سرا صحرا و گلشن را غبار دیده شام تیره سازد روز روشن را
2 ز خرج مال ای منعم، کسی نقصان نمی بیند جوی بر باد دادن، کم نسازد قدر خرمن را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به