1 ما جان لطیفیم و نظر در نائیم در جای نمائیم ولی بیجائیم
2 از چهره اگر نقاب را بگشائیم عقل و دل و هوش جمله را بربائیم
1 بود شیخی دایما او وامدار از جوامردی که بود آن نامدار
2 ده هزاران وام کردی از مهان خرج کردی بر فقیران جهان
1 آن یکی از خشم مادر را بکشت هم به زخم خنجر و هم زخم مشت
2 آن یکی گفتش که از بد گوهری یاد ناوردی تو حق مادری
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو