- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما که هرشب همچو شمع از تاب و تب در آتشیم با خیال نرگست درعین بیماری خوشیم
2 سالها بودیم رقصان در هوایت ذرّه وار واین زمان افتاده چون گردی به روی مفرشیم
3 گه نشسته در عرق گه درتبیم از اشک و سوز مختصر یعنی که در عشقت به آب و آتشیم
4 گفته ای زلفم مکش ورنه بلا خواهی کشید هر بلایی کز سر زلف تو آید میکشیم
5 تا پی قید خیالی گرد گرد عارضت زلف چون زنجیر تو لیلی ست ما مجنونوَشیم