جام می گر به دست از شاه نعمت‌الله ولی غزل 764

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

جام می گر به دست ما برسد

1 جام می گر به دست ما برسد پادشاهی به این گدا برسد

2 لب جام شراب اگر بوسم خوش نوائی به بینوا برسد

3 دُردی درد دل اگر نوشم درد ما را از آن دوا برسد

4 گر جفا و وفا رسد ما را خوش بود هر چه از خدا برسد

5 هر که فانی شود از این خانه به سراپردهٔ بقا برسد

6 بحر عشق است و ما در او غرقیم هر که آید به آشنا برسد

7 نعمت الله را به دست آرد هر غریبی که او به ما برسد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر