- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در خرابات مغان مست و خراب افتادهایم توبه بشکستیم و دیگر در شراب افتادهایم
2 در خیال آن که بنماید خیال او به خواب نقش بستیم آن خیال و خوش به خواب افتادهایم
3 در به دست زلف او دادیم و در پا میکشد لاجرم چون زلف او در پیچ و تاب افتادهایم
4 آب چشم ما به هر سو رو نهاده میرود ما چنین تشنه ولی در غرق آب افتادهایم
5 آفتاب لطف او بنواخت ما را از کرم روشن است احوال ما بر آفتاب آفتادهایم
6 سید رندیم و با ساقی حریفی میکنیم بر در میخانه مست و بیحجاب افتادهایم
7 بر سر کوی محبت ما و چون ما صد هزار جان به جانان دادهایم و بیحساب افتادهایم