1 ما با رخ یار آینه جم چکنیم دور از رخ یار هر دو عالم چکنیم
2 امروز اگر از مستی و غفلت گذرد فردا بخمار غفلت و غم چکنیم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گر چون مسیح از لطف او بر اوج افلاکیم ما یک ذره خاکیم از زمین آخر همان خاکیم ما
2 با آن گل گلزار جان کس نام خود گل چون نهد حاشا که گوییم این سخن یک مشت خاشاکیم ما
1 ای داده زآستان خود آورارگی مرا در خاک ره نشانده بیکبارگی مرا
2 ازبسکه خون خورم زغمت بیخود اوفتم مردم نهند تهمت میخوارگی مرا
1 عمریست که من خاک ره درد کشانم چون سایه قدم بر قدم پیر مغانم
2 از زهد برندی چو فتادم چه تفاوت آن روز همین بودم و امروز همانم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به