خوشا به مجلس شوریدگان از خواجوی کرمانی غزل 616

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خوشا به مجلس شوریدگان دردآشام

1 خوشا به مجلس شوریدگان دردآشام به یاد لعل لبش نوش کرده جام مدام

2 چنین شنیده‌ام از مفتی مسائل عشق که مرد پخته نگردد مگر ز باده خام

3 جفا و نکبت ایام چون ز حد بگذشت بیار باده که چون باد می‌رود ایام

4 خیال زلف و رخت گر معاونت نکند چگونه شام به صبح آورند و صبح به شام

5 مرا ز لوح وجود این دو حرف موجودست دل شکسته چو جیم و قد خمیده چو لام

6 اگر به بام برآیی که فرق داند کرد که طلعت تو کدامست و آفتاب کدام

7 دمی ز وصل تو گفتم مگر به کام رسم دمم به کام فرو رفت و برنیامد کام

8 به راه بادیه هر کس که خون نکرد حلال حرام باد مرا ور وصال بیت حرام

9 اگر به کنیت خواجو رسی قلم درکش که ننگ باشد ار از عاشقان برآید نام

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر