خسته یی کان عنبرین مو بگذرد از اهلی شیرازی غزل 909

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

خسته یی کان عنبرین مو بگذرد زود از سرش

1 خسته یی کان عنبرین مو بگذرد زود از سرش همچو شمع از آتش حسرت رود دود از سرش

2 چون نمیرد خسته مسکین که بر بالین او دیر آمد آن طبیب و زود فرمود از سرش

3 غم ز درویشی ندارد رند دیر ای مغبچه زانکه خم گنج است و ساقی مهر بگشود از سرش

4 هر شهی کز فر تاج زر نشد خاک رهت باد غیرت تاج زر چون لاله بر بود از سرش

5 اهلی از داغ تو خواهد سوختن تا زنده است کی چو شمع این آتش سودا رود زود از سرش

6 گرفت آتش آه تو در دلم اهلی بسوختم دگر این آه جانگداز مکش

عکس نوشته
کامنت
comment