-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما را ز سر خیال تو بیرون نمیشود عهدی که هست با تو دگرگون نمیشود
2 سر مینهم به پای خیالت ولی چه سود بیروی بخت کار به سر چون نمیشود
3 عاقل نباشد آنکه به لیلیوَشی چو تو سودای وصل دارد و مجنون نمیشود
4 وه کز تو سوختیم چو عود و هنوز کار در چنگ روزگار به قانون نمیشود
5 دردیده و دلیّ و دمی نیست زاین حسد کاندر میان دیده و دل خون نمیشود
6 شب نیست کز غم مه رویت هزار بار آهِ من شکسته به گردون نمیشود
7 هر نکتهای که طبع خیالی خیال بست بیاقتضای قدّ تو موزون نمیشود