1 رفتیم برون زین چمن و هیچ نگفتیم ناچیده گلی صد سخن سخت شنفتیم
2 ماییم درین گلشن عیش از ستم بخت آن غنچه دلتنگ که هرگز نشکفتیم
3 سودیم بپای همه کس چهره اخلاص با اینهمه گرد غمی از چهره نرفتیم
4 آن سوخته بیدل و یاریم که یکشب با همنفسی دست در آغوش نخفتیم
5 اهلی مخور افسوس گر افتاد دل از دست بگذار که تا در پی دل باز نیفتیم
6 وصال دوست دهد صدهزار ساله مراد نظر بدوست من از عقل دوربین دارم
7 به اشک من چه کنی عرض چشم تر اهلی که خرمنم من و صد چون تو خوشه چین دارم
دیدگاهها **