-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 ما به سلیمان خوشیم دیو و پری گو مباش حسن تو از حد گذشت شیوه گری گو مباش
2 هست درست دلم مهر تو ای حاصلم جان زرینم بس است مهر زری گو مباش
3 عشق کدام آتش است کو همه را دلکش است چاکری او خوش است ملک و سری گو مباش
4 برکن از کار تو دست به یک بار تو خشک لبم دار تو هیچ تری گو مباش
5 جان من از جان عشق شد همگی کان عشق همره مردان عشق ماده نری گو مباش
6 سایه تو پیش و پس جان مرا دسترس سایه آن نخل بس باروری گو مباش
7 جان صفا شمس دین از تبریزی چو چین از تو مرا غیر این پرده دری گو مباش