ما را مسلم از جلال الدین محمد مولوی غزل 2939

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ما را مسلم آمد هم عیش و هم عروسی

1 ما را مسلم آمد هم عیش و هم عروسی شادی هر مسلمان کوری هر فسوسی

2 هر روز خطبه‌ای نو هر شام گردکی نو هر دم نثار گوهر نی قبضه فلوسی

3 عشقی است سخت زیبا فقری است پای برجا بر آسمان نهی پا گر دست این دو بوسی

4 جانی است چون چراغی در زیر طشت قالب کرد به پیش نورش خورشید چاپلوسی

5 صد گونه رخت دارد صد تخت و بخت دارد تختش ز رفعت آمد نی تخت آبنوسی

6 رختش ز نور مطلق در تخته جامه حق نی بارگیر سیسی نی جامه‌های سوسی

7 از ذوق آتش دل وز سوزش خوش دل آتش پرست گشتم اما نیم مجوسی

8 روزی دو همره آمد جان غریب با تن چون مرغزی و رازی چون مغربی و طوسی

9 پرویزن است عالم ما همچو آرد در وی گر بگذری تو صافی ور نگذری سبوسی

10 هر روز بر دکان‌ها بازار این خسان بین ای خام پیش ما آ کتان ماست روسی

11 بشکن سبوی قالب ساغر ستان لبالب تا چند کاسه لیسی تا کی زبون لوسی

12 دستور می‌دهی تا گویم تمام این را تا شرق و غرب گیرد اقبال بی‌نحوسی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر