به چشم مست ما نگر از شاه نعمت‌الله ولی غزل 1460

شاه نعمت‌الله ولی

آثار شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

به چشم مست ما نگر که نور روی او بینی

1 به چشم مست ما نگر که نور روی او بینی همه عالم به نور او اگر بینی نکو بینی

2 خیالی نقش می بندی که این جان است و آن جانان بود این رشته یک تو و لیکن تو دو تو بینی

3 در آ با ما درین دریا و با ما یکدمی بنشین که آبروی ما یابی و دریا سو به سو بینی

4 ز سودای سر زلفش پریشانست حال دل اگر زلفش به دست آری پریشان مو به مو بینی

5 بیا آئینه ها بستان و روی خود در آن بنما که محبوب محبت خود نشسته روبرو بینی

6 مرا گوئی که غیر او توان دیدن معاذالله چو غیرش نیست در عالم بگو چون غیر او بینی

7 به جان سید رندان که من او را به او دیدم اگر چشمت بود روشن تو هم او را به او بینی

عکس نوشته
کامنت
comment