آورده ایم روی بسوی دیار از خواجوی کرمانی غزل 568

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

آورده ایم روی بسوی دیار خویش

1 آورده ایم روی بسوی دیار خویش باشد که بنگریم دگر روی یار خویش

2 صوفی و زهد و مسجد و سجاده و نماز ما و می مغانه و روی نگار خویش

3 چون زلف لیلی از دو جهان کردم اختیار مجنونم ار ز دست دهم اختیار خویش

4 کردم گذار برسرکویش وزین سپس تا خود چه بر سرم گذرد از گذار خویش

5 چون هیچ برقرار نمی‌ماند از چه روی ماندست بیقراری من برقرار خویش

6 زانرو که هر چه دیده‌ام از خویش دیده‌ام هر دم کنم ز دیده سزا در کنار خویش

7 در بندگی چو کار من خسته بندگیست تا زنده‌ام چگونه کنم ترک کار خویش

8 چون ما شکار آهوی شیرافکن توئیم گر می‌کشی بدور میفکن شکار خویش

9 خواجو چو کرده‌ئی سبق خون دل روان از لوح کائنات فرو شو غبار خویش

عکس نوشته
کامنت
comment