ما که از اول بلی گفتیم با از اهلی شیرازی غزل 876

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

ما که از اول بلی گفتیم با دلدار خویش

1 ما که از اول بلی گفتیم با دلدار خویش تا قیامت بر نمیگردیم از گفتار خویش

2 می بمستان ده که عاشق تشنه دیدار تست جان ما را مست کن از شربت دیدار خویش

3 کفر و ایمان هر دو را سررشته از یکرنگی است کافری باید که ننگش آید از زناز خویش

4 شیخ اگر از خواب لافد مرد راه عشق نیست مرد را باید که بیداری بود در کار خویش

5 چشم یاری کی بود از بخت بی سامان مرا یار کس هرگز نگردد هرکه نبود یار خویش

6 همت هر کس که بینم در پی آسایش است اهلی دیوانه دایم در پی آزار خویش

7 گرچه در بازار خوبان نقد دولت میخرند دردمندان هم سری دارند با دستار خویش

عکس نوشته
کامنت
comment