خلوتی داریم و حالی از شهریار گزیدهٔ غزلیات 105

خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن

1 خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن گر گذاردمان فلک حالی به حال خویشتن

2 ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست عالمی داریم در کنج ملال خویشتن

3 سایه دولت همه ارزانی نودولتان من سری آسوده خواهم زیر بال خویشتن

4 بر کمال نقص و در نقص کمال خویش بین گر به نقص دیگران دیدی کمال خویشتن

5 کاسه گو آب حرامت کن به مخموران سبیل سفره پنهان می کند نان حلال خویشتن

6 شمع بزم افروز را از خویشتن سوزی چه باک او جمال جمع جوید در زوال خویشتن

7 خاطرم از ماجرای عمر بی حاصل گرفت پیش بینی کو کز او پرسم مآل خویشتن

8 آسمان گو از هلال ابرو چه می تابی که ما رخ نتابیم از مه ابرو هلال خویشتن

9 همچو عمرم بی وفا بگذشت ماهم سالها عمر گو برچین بساط ماه و سال خویشتن

10 شاعران مدحت سرای شهریارانند لیک شهریار ما غزل خوان غزال خویشتن

عکس نوشته
کامنت
comment