اهل دل را خبر از عالم از خواجوی کرمانی غزل 694

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

اهل دل را خبر از عالم جان آوردیم

1 اهل دل را خبر از عالم جان آوردیم تحفهٔ جان جهان جان و جهان آوردیم

2 چون نمی‌شد ز در کعبه گشادی ما را رخت خلوت بخرابات مغان آوردیم

3 شمع جانرا ز قدح در لمعان افکندیم مرغ دل را ز فرح در طیران آوردیم

4 جم را از جگر سوخته دلخون کردیم شمع را از شرر سینه بجان آوردیم

5 ورق نسخهٔ رویت بگلستان بردیم باز مرغان چمن را بفغان آوردیم

6 شمه‌ئی از رخ و بالای بلندت گفتیم آب با روی گل و سرو روان آوردیم

7 چون قلم پیش همه خلق سیه روی شدیم بسکه وصف خط سبزت بزبان آوردیم

8 هیچ زر در همیان نیست بدین سکه که ما از رخ زرد بسوی همدان آوردیم

9 پیش خواجو که نشانش ز عدم می‌دادند از دهانت سر موئی بنشان آوردیم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر