دل به دست غم سودای تو از خواجوی کرمانی غزل 695

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

دل به دست غم سودای تو دادیم و شدیم

1 دل به دست غم سودای تو دادیم و شدیم چشمهٔ خون دل از چشم گشادیم و شدیم

2 پشت بردنیی و دین کرده و جان در سر دل روی در بادیهٔ عشق نهادیم و شدیم

3 تو نشسته بمی و مطرب و ما مست و خراب مدتی بر سر کوی تو ستادیم و شدیم

4 چون دل خستهٔ ما رفت بباد از پی دل همره قافلهٔ باد فتادیم و شدیم

5 همچو خواجو نگرفته ز دهانت کامی بوسه بر خاک سر کوی تو دادیم و شدیم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر