-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل به دست غم سودای تو دادیم و شدیم چشمهٔ خون دل از چشم گشادیم و شدیم
2 پشت بردنیی و دین کرده و جان در سر دل روی در بادیهٔ عشق نهادیم و شدیم
3 تو نشسته بمی و مطرب و ما مست و خراب مدتی بر سر کوی تو ستادیم و شدیم
4 چون دل خستهٔ ما رفت بباد از پی دل همره قافلهٔ باد فتادیم و شدیم
5 همچو خواجو نگرفته ز دهانت کامی بوسه بر خاک سر کوی تو دادیم و شدیم