بود ما پیدا شده از شاه نعمت‌الله ولی غزل 1365

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

بود ما پیدا شده از بود او

1 بود ما پیدا شده از بود او لاجرم داریم ما بودی نکو

2 عقل می گوید مگو اسرار عشق عشق می گوید سخن مستانه گو

3 تا میانش در کنار آورده ایم مو نمی گنجد میان ما و او

4 دیدهٔ ما هر یکی بیند یکی چشم احول گر یکی بیند به دو

5 غرق دریائیم و گویا تشنه ایم آب می جوئیم ما در بحر و جو

6 خوش درین دریای بی پایان در آ تا ببینی عین ما را سو به سو

7 آینه داریم دایم در نظر سید و بنده نشسته روبرو

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر