ما نوای خویش را در بینوائی از خواجوی کرمانی غزل 692

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ما نوای خویش را در بینوائی یافتیم

1 ما نوای خویش را در بینوائی یافتیم فخر بر شاهان عالم در گدائی یافتیم

2 ز آشنا بیگانه گشتیم از جهان و جان غریب در جوار قرب جانان آشنائی یافتیم

3 سالها بانگ گدائی بر در دلها زدیم لاجرم بر پادشاهان پادشائی یافتیم

4 ای بسا شب کاندرین امید روز آورده‌ایم تا کنون از صبح وصلش روشنائی یافتیم

5 ترک دنیی گیر و عقبی زانکه در عین الیقین زهد و تقوی را خلاف پارسائی یافتیم

6 چون ازین ظلمت سرای خاکدان بیرون شدیم هر دو عالم روشن از نور خدائی یافتیم

7 سالکان راه حق را در بیابان فنا از چهار و پنج و هفت و شش جدائی یافتیم

8 از جناب بارگاه مالک ملک وجود هر زمان توقیع قدر کبریائی یافتیم

9 کفر و دین یکسان شمر خواجو که در لوح بیان کافری را برتر از زهد ریائی یافتیم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر