تا ز درد دل دوائی از شاه نعمت‌الله ولی غزل 1139

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

تا ز درد دل دوائی یافتیم

1 تا ز درد دل دوائی یافتیم درد خوردیم و صفائی یافتیم

2 تا که بیگانه شدیم از خویشتن ناگهانی آشنائی یافتیم

3 گنج او در کنج ویران دیده ایم با تو کی گوئیم جائی یافتیم

4 تا از این هستی خود فانی شدیم جاودان از وی بقائی یافتیم

5 در خرابات مغان با عاشقان ساقی و خلوت سرائی یافتیم

6 بینوا گشتیم در عالم بسی تا نوا از بینوائی یافتیم

7 نعمت الله را به دست آورده ایم از خدای خود عطائی یافتیم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر