به از زمانه نداریم شوخ از واعظ قزوینی غزل 389

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر

1 به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر که هر دو روز کند جلوه یی برنگ دگر

2 بغیر ابر خروشان دست ریزش نیست بکوه همت والای ما پلنگ دگر

3 ظهور جوهر مرد است پیش در دولت که با نگین سوار است آب و رنگ دگر

4 به نیک و بد ز جهان صلح کرده یی، اما نه آن چنان که بود احتیاج جنگ دگر!

5 حصول گوهر کام از جهان نه آسانست که هر صدف بود این بحر را نهنگ دگر

6 مرا بسخت دلی هردو روز کار افتاد جنون عشقم ازین سنگ زد بسنگ دگر

7 برخ مرا سیهی رنگ بست گشته دگر که عکس چهره ام آیینه راست رنگ دگر

8 برین تن چو قفس نیست استخوان واعظ که جا خدنگ بلا کرده بر خدنگ دگر

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر