1 ما سلطنت فقر به عالم نفروشیم یک جام شرابی به دو صد جم نفروشیم
2 در کوی خرابات مغان همدم جامیم هرگز به بهشت ابد این دم نفروشیم
3 گوئی که به جز جنت شادی به غم عشق شادی تو نگه دار که ما غم نفروشیم
4 دردیست دلم را که به درمان نتوان داد زخمی است درین سینه به مرهم نفروشیم
5 بسیار فروشیم می ذوق و لیکن یک جرعه به جانیست جوی کم نفروشیم
6 گفتیم فروشیم یکی جرعه به جانی سودا مکن ای خواجه که آنهم نفروشیم
7 یک لحظه حضوری و دمی صحبت سید گر زانکه دهد دست به عالم نفروشیم