بستیم دل در آن سر زلف از خواجوی کرمانی غزل 520

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

بستیم دل در آن سر زلف دراز باز

1 بستیم دل در آن سر زلف دراز باز گشتیم صید آن صنم دلنواز باز

2 مرغی که بود بلبل بستانسرای شوق همچون تذرو گشت گرفتار باز باز

3 با ما اساس عربده و کین نهاده است آن چشم مست تیغ کش ترکتاز باز

4 فلفل فکنده است برآتش بنام ما آن خال هندوئی سیه مهره باز باز

5 اکنون که در کشاکش زلفت فتاده‌ایم ما و کمند عشق و شبان دراز باز

6 مجنون دلش بحلقهٔ زنجیر می‌کشد دارد مگر بطره لیلی نیاز باز

7 با دوستان ز بهر چه در بسته‌ئی زبان باز آی و برگشای سر درج راز باز

8 با ما بساز یکنفس آخر که همچو عود ما را بسوخت مطربهٔ پرده‌ساز باز

9 خواجو دگر بدام غمت پای بند شد محمود گشت فتنه روی ایاز باز

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر