ما بدرگاه تو از کوی نیاز از خواجوی کرمانی غزل 684

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ما بدرگاه تو از کوی نیاز آمده‌ایم

1 ما بدرگاه تو از کوی نیاز آمده‌ایم به هوایت ز ره دور و دراز آمده‌ایم

2 قدحی آب که برآتش ما افشاند که درین بادیه با سوز و گداز آمده‌ایم

3 بینوا گرد عراق ار چه بسی گردیدیم راست از راه سپاهان بحجاز آمده‌ایم

4 غسل کردیم به خون دل و از روی نیاز بعبادتگه لطفت بنماز آمده‌ایم

5 تا نسیم سمن از گلشن جان بشنیدیم همچو مرغ سحری نغمه نواز آمده‌ایم

6 بیش ازین برگ چمن بود چو بلبل ما را شاهبازیم کنون کز همه باز آمده‌ایم

7 همچو محمود نداریم سر ملکت و تاج که گرفتار سر زلف ایاز آمده‌ایم

8 تا چه صیدیم که در چنگ پلنگ افتادیم یا چه کبکیم که در چنگل باز آمده‌ایم

9 برگ خواجو اگر از لطف بسازی چه شود کاندرین راه نه با توشه و ساز آمده‌ایم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر