آمد بهار از جلال الدین محمد مولوی غزل 1370

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

آمد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیم

1 آمد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیم گرد غریبان چمن خیزید تا جولان کنیم

2 امروز چون زنبورها پران شویم از گل به گل تا در عسل خانه جهان شش گوشه آبادان کنیم

3 آمد رسولی از چمن کاین طبل را پنهان مزن ما طبل خانه عشق را از نعره‌ها ویران کنیم

4 بشنو سماع آسمان خیزید ای دیوانگان جانم فدای عاشقان امروز جان افشان کنیم

5 زنجیرها را بردریم ما هر یکی آهنگریم آهن گزان چون کلبتین آهنگ آتشدان کنیم

6 چون کوره آهنگران در آتش دل می دمیم کآهن دلان را زین نفس مستعمل فرمان کنیم

7 آتش در این عالم زنیم وین چرخ را برهم زنیم وین عقل پابرجای را چون خویش سرگردان کنیم

8 کوبیم ما بی‌پا و سر گه پای میدان گاه سر ما کی به فرمان خودیم تا این کنیم و آن کنیم

9 نی نی چو چوگانیم ما در دست شه گردان شده تا صد هزاران گوی را در پای شه غلطان کنیم

10 خامش کنیم و خامشی هم مایه دیوانگیست این عقل باشد کآتشی در پنبه پنهان کنیم

عکس نوشته
کامنت
comment