گر شدیم از کویت ای ترک از خواجوی کرمانی غزل 696

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

گر شدیم از کویت ای ترک ختا باز آمدیم

1 گر شدیم از کویت ای ترک ختا باز آمدیم ور خطائی رفت از آن بازآ که ما باز آمدیم

2 گر تو صادق نامدی در مهر ما مانند صبح ما بمهرت از ره صدق و صفا باز آمدیم

3 تیهوی بی بال و پر بودیم دور از آشیان شاهبازی تیز پر گشتیم تا بازآمدیم

4 گرچه کی باز آید آن مرغی که بیرون شد ز دام ما بعشق دام آن زلف دوتا باز آمدیم

5 ای طبیب درد دلها این دل مجروح را مرهمی نه چون بامید دوا باز آمدیم

6 بعد ازین گر باده در عالم نباشد گو مباش زانکه با لعلت ز جام جانفزا باز آمدیم

7 گر ز بستان بینوا رفتیم یک چندی کنون چون گل و بلبل بصد برگ و نوا باز آمدیم

8 ور خطائی رفت کان گیسوی عنبر بیز را مشک چین خواندیم و اکنون از خطا باز آمدیم

9 خاک کرمان باز خواجو را بدین جانب فکند تا نپنداری که از باد هوا باز آمدیم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر