1 ما قحطیان تشنه و بسیارخوارهایم بیچاره نیستیم که درمان و چارهایم
2 در بزم چون عقار و گه رزم ذوالفقار در شکر همچو چشمه و در صبر خارهایم
3 ما پادشاه رشوت باره نبودهایم بل پاره دوز خرقه دلهای پارهایم
4 از ما مپوش راز که در سینه توایم وز ما مدزد دل که نه ما دل فشارهایم
5 ما آب قلزمیم نهان گشته زیر کاه یا آفتاب تن زده اندر ستارهایم
6 ما را ببین تو مست چنین بر کنار بام داند کنار بام که ما بیکنارهایم
7 مهتاب را چه ترس بود از کنار بام پس ما چه غم خوریم که بر مه سوارهایم
8 گر تیردوز گشت جگرهای ما ز عشق بیزحمت جگر تو ببین خون چه کارهایم
9 قصاب ده اگر چه که ما را بکشت زار هم می چریم در ده و هم بر قنارهایم
10 ما مهرهایم و هم جهت مهره حقهایم هنگامه گیر دل شده و هم نظارهایم
11 خاموش باش اگر چه به بشرای احمدی همچون مسیح ناطق طفل گوارهایم
12 در عشق شمس مفخر تبریز روز و شب بر چرخ دیوکش چو شهاب و شرارهایم